هتل کوبورگ

✨📚✨〰〰〰〰〰✨🕌✨〰〰〰〰〰✨📚✨

 

 

متن شعر #هتل_کوبورگ سرودی که مورد؛

تعریف #امام_خامنه_ای قرارگرفت.

 

💠من به لبخند #گرگ بدبینم

به #دروغ بزرگ بدبینم

گرم‌تر می ‌شود #مذاکره ‌ها

تنگ‌تر می ‌شود #محاصره‌ ها

این چه بازی‌ست این چه شطرنج است

که نصیب #پیاده‌ها رنج است

 

💠این چنین گفت‌وگو که دید و شنید

#گفت‌وگو_زیر_سایه‌_تهدید

به #شجاعان این دیار قسم

که از افسون ترس می‌ترسم

 

💠چه کنم دست دشنه را خوانده ست

زخم‌هایی که بر تنم مانده ست

دیده‌ام من به دست‌های شما

#ردّ_خون_برادرانم را

چه بگویم نمی‌رود از یاد

تلخی #بیست_و_هشتم_مرداد

 

💠آن طرف موج #خنده‌های شماست

#ناو_وینسنس، این طرف پیداست

شاهدان دوباره‌ی مایند

خیل #تابوت‌ها که می‌آیند

چند نسل است روی شانه ما

می‌رود کاروانی از #شهدا

 

💠خیل #کودک_‌کشان نامردند

پی راه هجوم می‌گردند

روبهان راه خدعه را بلدند

#جرزنان دقیقه‌ی نودند

 

💠هند خونخوار و خنده‌های ژکوند

عمر و عاصان شیک‌پوش بلوند

چشمشان بر حریممان تا کی

ناظران #آژانس_سی_آی_ای

خطّ پرونده‌هایشان پیداست

نقشه‌ی #قتل_شهریاری‌ها‌ست

 

💠رگ #تحریم می‌زنیم به کار

#همت ما مباد صرف قمار

گرچه #نمرود هیزم آورده ست

#باز_دست_خداست_بالا_دست

 

✨📚✨〰〰〰〰〰✨🕌✨〰〰〰〰〰✨📚✨

 

 

خدا چند برابرشان کند!

🔷🔹حاشیه ای از حضور رهبر انقلاب در منزل سردار شهید همدانی

 

🔹پسر بزرگ شهید همداني که وهب نام دارد، شروع می‌کند به معرفی خانواده. شهید دو پسر دارد و دو دختر. نوه‌ها معرفی میشوند و کوچکترینشان را - که دختر چهارماهه‌ای به نام هانیه است و دختر مهدی، پسر کوچکتر شهید است - می‌آورند تا آقا در گوشش اذان و اقامه بگویند.

 

موقع اذان و اقامه گفتنِ آقا، گویی هانیه در آغوش پدربزرگ جا خوش کرده! با محاسن آقا بازی می‌کند و حتی آنها را می‌کشد، دست روی لبهای آقا می‌کشد؛ آقا هم با لبخند مشغول اذان و اقامه خواندن هستند؛ تمام که می‌شود با خنده می‌گویند: «هر کار دلت خواست با ما کردی!»

 

جمعیت می‌خندند. مهدی -پدر هانیه- می‌گوید: «بابا خیلی این بچه را دوست داشت». آقا می‌گویند: «خدا ان‌شاءالله چند برابرشان کند.»

هیچ گاه “به خاطر ” هیچ کس “دست از ” ارزشهایت ” نکش؛

شهید حسین خرازی

صدای همهمه بیماران در بیمارستان پیچیده بود و گرمای هوا همه را ازپا انداخته. همین که شنیدم حسین را آورده اند بیمارستان سراسیمه و بی تاب خودم را رساندم. میخواستم هر چه زودت از حالش خبری بگیرم. تا دلم آرام بگیرد.دکتر کنار تختش ایستاده بود. سرم را کمی جابه جا کرد. از اتاق که خواست بیرون برود نگاهی بهم انداخت و گفت:بیمارتون خیلی ضعیف شده بهش برسید! حسین تا چشمش به من افتاد از تخت پایین آمد و بغلم کرد. دست گچ گرفته ام رادور گردنش  انداختم . با لبخند همیشگی اش گفت: دستت چی شده؟ گفتم هیچی حاجی! یه ترکش کوچک خورده شکسته.خندید... با صدای آرامش گفت: چه خوب!دست منم یه ترکش بزرگ خورده قطع شده! و اینبار هر دو با هم خندیدیم. حالش که بهتر شد مرخص شد بردیمش خانه . دکتر برایش ۴۵ روز مرخصی نوشته بود. می خواست لباس هایش را بشوید. گفتم حسین بده من می شورم. _نه! چرا شما؟! خودم یه دست دارم با دو تا پا. نگاه کن. نگاهش کردم که ببینم چکار می کند. پاچه شلوارش را زد بالا. رفت توی تشت. لباس هایش را پامال می کرد. بعد یک سر لباس ها را می گذاشت زیر پایش با دست می چلاند.و انداخت روی بند. گفت دیدی از پس کارام برمیام. میدانستم که حالش چندان خوب نیست. دستش قطع شده بود و جراحت های بدنش هم خوب نشده. عصر نشده گفت حوصلم سر رفته می خواهم برم سپاه بچه ها را ببینم وبه سپاه رساندیمش.تا ساعت ده شب خبری ازش نشد. تلفن که به صدا درآمد. سراسیمه جواب دادم. قبل از اینکه حرفی بزنم بامتانت و آرامشی که در صدایش بود گفت: اهوازم. بی زحمت داروهای منو بدید یکی برام بیاره... پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: از دو صفت بپرهیزید: ملامت و تنبلی. که اگر ملول باشی حق را تحمل نکنی و اگر تنبل باشی ازادای حق بازمانی نهج الفصاحه حدیث١٠٠٩

نصب مجسمه شهید چمران در لبنان!

در خبرها آمده است: سرپرست رایزنی فرهنگی ایران در لبنان  در دیدار با شهردارغبیری بیروت درباره‌ی دو موضوع رونمایی از مجسمه‌ی شهید مصطفی چمران و نام‌گذاری خیابانی به نام این شهید در بیروت و در منطقه‌ی غبیری پایتخت لبنان، با هم به توافق رسیدند. این برنامه همزمان با جشن‌های پیروزی انقلاب اسلامی برگزار خواهد شد. ناخودآگاه یاد کتاب چمران از زبان همسر٬افتادم که چند سال قبل آن را خوانده بودم که خانم غاده چمران بعد از شهادت ایشان خواب او را می بینند و از ساخت مجسمه اش گلایه می کندو این گونه تعریف می کنند:"مصطفی" در صندلی چرخ داری نشسته بود و نمی توانست راه برود دویدم و پرسیدم :مصطفی چرا این طور شدی؟ گفت:شما چرا گذاشتید من به این روز برسم؟! چرا سکوت کردید؟ پرسیدم:مگر چه شده؟گفت: برای من مجسمه ساخته اند،نگذار این کار را بکنند برو آن را بشکن.   بعد از اینکه این خواب را دیدم پرس و جو کردم و شنیدم که در دانشگاه شهید چمران اهواز از مصطفی مجسمه ساخته اند.وسپس می گوید:این که خواب مجسمه چمران را دیدم این است.   ... گاهی فکر می کنم اگر همه ی ایران را به نام چمران می کردند این، دلم خوش می کند؟ آیا این یک لحظه از لبخند مصطفی، از دست محبت مصطفی را جبران می کند، هرگز! اما وقتی دانشگاه شهید چمران مثل چمران را بپروراند، چرا. مصطفی کسی نیست که مجسمه اش را بسازند و بگذارند. این یک چیز مرده است و مصطفی زنده است. در فطرت آدم ها، در قلب آن ها است. آدم ها بین خیر و شر درگیرند و باید کسی دستشان را بگیرد، همانطور که خدا این مرد را فرستاد تا دست گیری کند و الگوی هزاران جوان ایرانی و لبنانی و...گردد. ساخت مجسمه ای که روح این عارف بزرگ‌را به درد آورد و از پای بیاندازدش چه ارزش معنوی می تواند داشته باشد.چمران ها رهروان راستین میطلبند...

پرتويي از نهج البلاغه

در " پرتويي از نهج البلاغه" صحبتي دارم درباره ابوذر. علت اين انتخاب اين است كه زماني امام خميني (ره) درباره آيت الله طالقاني فرمودند: "او براي اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان او چون شمشير مالك اشتر برنده و كوبنده بود." براي درك سخن امام كه عمق بسيار زيادي دارد، لازم است مطالبي كه اميرالمومنين علي (عليه السلام) در اين رابطه فرمودند را مورد بررسي قرار بدهيم. مهمترين مسئله اي كه امروز وجود دارد و بايد ما در رابطه آن فكر كنيم انسجام مكتبي و فرهنگي است كه بر فرهنگ اسلام حاكم است. اگر ما دقيقاً جملات امام و رهبري را مورد مطالعه قرار دهيم مي بينيم كه بسياري از اين جملات، بلكه همه ي پيام ها با آيات قرآن و نهج البلاغه هماهنگي دارد.علي (عليه اسلام) درباره ابوذر سخن ها دارد. هنگامي كه ابوذر را به صحراي ربذه تبعيد مي كنند، عثمان بدرقه او را منع مي كند و بعد علي (عليه السلام) بدون توجه به منع عثمان خود و حسين و عقيل به بدرقه ابوذر مي آيد و علي (عليه السلام) در آن آخرين لحظاتي كه مي خواهد ابوذر را ترك كند و هر دو مي دانند كه اين آخرين ديدارشان است. پيامي را ابوذر مي گويد:( لابي ذر، رحمة الله، لما اخرج الي الربذه) هنگامي كه ابوذر به ربذه تبعيد شد( يا اباذر انك غضبّت الله خارج من غضب له )(كلام 13 نهج البلاغه): اي ابوذر تو به خاطر خود به خشم آمدي و تو به خاطر خدا به مبارزه برخاستي، پس اميدوار و سر افراز باش. (ان القوم خافوك علي دنياهم، و خفتم علي دينك) : ( اين قوم براي دنيايشان از او ترسيدند، براي مقام و سلطنتشان از تو ترسيدند، و تو به خاطر دين و به خاطر پايداري آنان و به خاطر سنت رسول الله از آنان ترسيدي و با آنان به مبارزه برخاستي ( و لو انّ السموات و الارضين كانتا علي عبدٍ، تقا ثم اتّقي الله لجعل الله منها مخرجا). اگر آسمان ها و زمين ها بر بنده اي بسته شوند، (ثم اتّقي الله)، اگر آن بنده تقوا داشته باشد (لجعل الله منها مخرجا). خداوند راه نجات را براي آن بنده باز خواهد گذاشت. اي ابوذر هيچ چيز با تو انس نمي گيرد مگر حق، و هيچ چيز از تو نمي گريزد مگر باطل. (فلو قبلت دنياهم لاحبوك، و لو قرضت منها لامنوك): اگر از دنيا چيزي را براي خود جدا مي نمودي، تو را در امان مي گذاشتند. اگر تو مقامي را مي خواستي تو را در امان مي گذاشتند و تو را تبعيد نمي كردند، اما اي ابوذر چون تو به خاطر خدا قيام كردي ، تو را تبعيد كردند. علي (ع) در حكم 281 نهج البلاغه در توصيف شخصيت ابوذر حجت هايي دارند بسيار عميق و جالب: ابوذر مردي بود كه او در بيشتر زمانش بود، او سخن نمي گفت؛ اما وقتي كه به خشم مي آمدف خشم او مانند يك تير خشمگين و مار پر زهر بود. او كسي را سرزنش نمي كرد و به كاري كه خود انجام نمي داد هرگز كسي را امر نمي كرد. سخن او با عملش يكي بود. او در شنيدن حريص تر بود تا گفتن، پس حضرت علي (ع) بعد از اين كه صفات ابوذر را مي فرمايند آخرش جمله جالبي را بر همگي ما مي فرمايند (فعليكم بهذه الخلائق): پس بر شما باد كه اين صفات و اين خوبي هاي ابوذر را بگيريد، از او درس بگيريد و به آن ها رغبت كنيد و آن ها را نصب العين زندگي خودتان قرار بدهيد. پس بر شما باد اي مسلمين (فاعلموا ان اخذ القليل): اگر نمي توانيد همه صفات ابوذر را بگيريد، لا اقل همه آن ها را ترك نكنيد و تعدادي قليل از آن ها را به خود جلب كنيد.

غزه درخون

شهادت طلبی امیرالمومنین علیه السلام

مبنای شهادت‏ طلبی»

شهادت، متاع گرانبهایی است که هرکس قدرت خریداری‏ اش را ندارد. شاهدی قدسی است که همگان لیاقت هم‏ آغوشی با او را نمی‏یابند. شیرینی شهد شهادت را به هر کسی نمی‏چشانند. امیر مؤمنان علی(ع)، آن یکّه‏ تاز عرصه عشق و شهادت، مبنای شهادت‏ طلبی و دست‏یابی به این فوز عظیم را این‏سان بیان می‏دارد و صفات عاشقان شهادت را این‏گونه می‏نمایاند و شور و شوق خود را نسبت به آن چنین توصیف می‏کند: «مجاهدان شهادت‏ طلب چنان به سوی خدا پر می‏کشند که تشنگان به جانب آب. بهشت در پرتو آذرخش نیزه‏ هاست. امروز خبرها در بوته آزمون ارزیابی می‏شوند و به خدا سوگند که اشتیاق من به صحنه نبرد [و شهادت] و رویارویی با دشمن، بیش از شوقی است که آنان به زندگی‏شان دارند».

 

«ضربت شمشیر، مرهم زخمهایش شد» مولود خانه خدا، محبوب خدا، به سوی خانه خدا قدم برمی‏دارد. دیوارها، دستان ترک‏خورده‏شان را بالا آورده‏اند تا در هیاهوی رفتن او، تلاشی برای ماندنش کرده باشند. کوچه‏های آشنای کوفه، اشک می‏ریزند. مناجات عاشقانه مولا، ریسه‏های نورانی این کوچه‏های تاریک بود و قدم‏های مهربانش، فرش باشکوه خاک. شب‏های کوفه، حجله حجله از آفتاب حضور او نورانی می‏شد؛ وقتی انبان سخاوت بر دوش، دستان نیاز را سیراب می‏کرد. کوفه، دردهایش را بر شانه این مرد سبک می‏کرد و تنهایی‏هایش را با حضور او مأنوس بود. کوفه، بر قامت مولا ایستاده بود؛ بی‏آنکه یک‏بار از خود بپرسد این کیست که مرا این‏چنین تاب آورده است؟! این کیست که ناله یتیمان مرا پاسخ داده و نگذاشته هیچ تهی‏دستی بی‏پناه بماند؟! کیست که از فانوس‏های روشن هدایتش، شهر روشن شده است و خطبه‏های آسمانی‏اش، بهشت را بشارت می‏دهد؟ مرد می‏آید؛ تنها و استوار، خود، تنها سایه‏سار وسعت خویش است. او نیامده بود که بماند. پرنده‏ترینِ نسل آدم بود. چگونه می‏توانست در اسارت خاک بماند؟ زهرآلوده‏ترین شمشیر، به دستان شقی‏ترین انسان، انتظار او را می‏کشید، انتظار حیدر خیبرشکن را. باید برود؛ پس ضربت شمشیر را مرهم زخم‏هایش می‏داند؛ اگرچه هیچ‏کس نتواند بفهمد معنای لبخند مولا در خضاب خون سرش و سرودن «فزت برب الکعبه» را.

اگرچه هیچ‏کس نتواند لذت مرگ را در نظر مولا درک کند که مولا چرا انتظار مرگ را می‏کشید؟ حورا طوسی «فرق عدالت شکافت» سیاهی شب، گستره آسمان خاموش کوفه را در نوردیده به انتظار سپیده‏ای تاریخ را تا قیامت غصه‏دار می‏کرد، ناباورانه کتاب زمان را ورق می‏زد. از خانه‏های نیرنگ، تنها فریاد سکوت به گوش زمان می‏رسید. گویی همه کوفیان سر بر بالین غفلت ابدی نهاده بودند و خواب هزار رنگی‏شان را نظاره می‏کردند. چشمان او همچون صاعقه‏ای در دل یلدای شب می‏درخشید. آن شب در برق چشمان پر رمز و رازش، وصال معنا می‏شد. سال‏های سال، غریبی، همنشین روزش بود. شهید سکوت شده بود و مُهر خاموشی بر لبانش نقش بسته بود. تنها رازدار لحظه‏های غُربتش، سینه تاریک چاه بود و خلوت نیمه شب‏های مبهوت نخلستان. آن شب، سرنوشت حیات صبر رقم می‏خورد. دستان در، با التماس او را از رفتن بازداشتند، امّا او درنگ نکرد و پای بر خلوت کوچه گذارد. مرغان انتظار به سویش رفتند و همچون پروانه، گرد شمع وجودش چرخیدند و با بال‏های سرشار از خواهش و تمناشان، راه خدایی را بستند، ولی باز او درنگ نکرد. از قدم‏های باصلابتش، آوای رفتن به گوش می‏رسید و از چشمان پر رمز و رازش، می‏شد فهمید که منتظر زیارت خداست. در هیاهوی آن لحظه‏های آسمانی، مسجد کوفه، مشتاق و بی‏قرار وصالش بود و محراب، تشنه چشم‏های بارانی و زمزمه‏های ربانی‏اش. علی آمد و از حنجر سکوت، آخرین اذان سرخ را تا اوج عروج پرواز داد و در محراب محبوب، به نماز با معشوق قیام کرد. لحظه‏ای بعد، سر بر آستان دوست گذاشت تا خویش را تا ابد، رستگار سازد و زمانه را داغدار. فرق عدالت با خنجر کین شکافت. لباس احرام خورشید، رنگ خون گرفت و زمین و زمان، فریاد بی‏کسی سر داد و اشک ماتم فرشتگان از سینه آسمان بر زمین فرو چکید. مرغ جان او که غایت آفرینش بود، از ورای مظلومیتی سرد و سنگین، رها شد و عالم و آدم را در غمگنانه‏ترین مصیبت فرو بُرد. ملیحه عابدینی منبع: موسسه جهانی سبطین

ماجرای اسلام آوردن ناپلئون بناپارت

-------------------------------------------------------------------------------- در آن وقت بیشتر مردم مصر معتقد بودند که ناپلئون مسلمان شده است؛ او هم از این شایعه بدش نمی‌آمد و آن را تکذیب نمی‌نمود زیرا از آن اغراض سیاسی خود را تامین می‌نمود. -------------------------------------------------------------------------------- متن زیر مقاله‌ای است تحت عنوان «عقیده ناپلئون درباره اسلام» که درباره نگاه ناپلئون بناپارت، پادشاه فرانسه نسبت به آیین‌های آسمانی و بالاخص دین اسلام، در یکم آذر 1327 در شماره 219 مجله آیین اسلام به چاپ رسیده است. متن زیر افزون بر اطلاعات تاریخی چند نکته مهم را دربر دارد که می‌تواند وضعیت سال‌های دهه 20 ایران را نشان دهد. در این مقاله، نویسنده تلاش دارد که کارآمدی و مقبولیت اسلام را در پرتو تایید یکی از شخصیت‌های مطرح تاریخی اثبات کند که در آن روزگار، امر رایجی بود. در رقابت با اندیشه‌ها و نظرات ضددینی جریان روشنفکری که می‌کوشید با علم کردن دانشمندان و مشاهیر غربی به تخطئه اسلام بپردازند، طرفداران مذهب هم از همین طریق به مقابله می‌پرداختند و با ذکر مزایای اسلام در زبان مشاهیر دیگر ممالک از اهمیت و فواید آیین خود می‌نوشتند. نکته قابل ذکر دیگر، صراحت نویسنده در رد سکولاریسم و تاکید بر مزایای «حکومت اسلامی» است که نشان می‌دهد روحیه بازگشت به خویشتن، حتی در ابعاد سیاسی و اجتماعی آن از همان اوان دهه 20 و شاید قبل‌تر توجه اندیشمندان و مصلحان جامعه را به خود جلب کرده بود. متن مقاله را به نقل از هفته‌نامه آیین اسلام می‌خوانید: « ناپلئون بناپارت راجع به ادیان آسمانی می‌گوید: «تمام ادیان خوب است ولی دین اسلام به عقل و مذاق بشر از همه نزدیک‌تر و قابل‌قبول‌تر است.» این شخص که یکی از رجال تاریخی عالم است تا وقتی به امپراتوری نرسیده بود نسبت به اسلام تمایل زیادی اظهار می‌داشت. ناپلئون یکی از فاتحین مصر است و پس از آنکه آن کشور را از امراء «ممالیک» گرفت، در حدود سه سال در آنجا بود و اساس بیداری مصر از او است. ناپلئون می‌خواست امپراتوری عظیم اسلامی را زنده کند و دوباره مسلمین را زیر پرچم واحدی درآورد. تاریخ گذشته و عظمت اسلام او را خیره کرده بود و به قراری که تواریخ نقل می‌کنند، قبل از آنکه حمله خود را به مصر شروع کند راجع به اسلام مطالعات و تحقیقاتی کرده و به قوانین آن آشنا شده و فریفته آن احکام گردیده و اثر این علاقه در موقع قانون‌گذاری او ظاهر شده است؛ زیرا در آن قوانین از احکام شریعت اسلام زیاد استفاده کرده است. این افکار را بارها با علماء مصر در میان نهاده بود و از آن‌ها خواسته بود که به مسلمین امر کنند با او در این اقدام همراهی نمایند ولی روحانیون مصر این امر را به شرط اسلام آوردن ناپلئون و سربازان فرانسه قبول کردند و او نیز برای قبول این پیشنهاد یک سال مهلت خواست اما در این مدت اوضاع تغییر کرد و ناپلئون مجبور به مراجعت به فرانسه گردید و در آنجا بخت با او یاری کرد و تاج و تخت فرانسه را به دست آورد و افکارش تغییر نمود در مصر با علماء مسلمین فوق‌العاده خوش‌رفتاری می‌کرد و مخصوصا با رئیس جامع ازهر مراوده داشت. در خطاب‌های خود همیشه می‌گفت: «ما مسلمان‌ها» [یعنی خودش را با مسلمان‌ها به شمار می‌آورد و] در مراسلات و احکامی که صادر می‌کرد اغلب شهادتین را در صدر آن‌ها قرار می‌داد. در مجالس در هنگام مباحثه و گفتگو گاهی می‌گفت: «به پیغمبر صلوات بفرستید.» با روحانیون راجع به دین اسلام صحبت می‌کرد و خود را طرفدار آن قرار می‌داد تا جایی که این رفتارها موجب شد که شایعه اسلام آوردن این فرمانده در میان مصریان رواج یابد. آری در آن وقت بیشتر مردم مصر معتقد بودند که ناپلئون مسلمان شده است؛ او هم از این شایعه بدش نمی‌آمد و آن را تکذیب نمی‌نمود زیرا از آن اغراض سیاسی خود را تامین می‌نمود. مورخین آن عصر و عصور تالیه نیز تا حدی به این شایعات متاثر شده‌اند و از اقوال و شواهد زیادی ذکر کرده‌اند که دلالت بر اسلام آوردن ناپلئون بوده است اما حقیقت این است که ناپلئون هیچ‌گاه مسلمان نشده و در آن وقت که در مصر بود و هنوز خواب‌های شیرین امپراتوری فرانسه و تسلط بر اروپا را ندیده و آن خیالات در مغزش رخنه نکرده بود جنبه جاه‌طلبی او این خیال را برایش ایجاد کرد که شرق بی‌صاحب را تصاحب کند و امپراتوری پیر و فرتوت عثمانی را منقرض نماید و به جای آن یک امپراتوری عظیمی که تا سواحل خلیج فارس امتداد داشته باشد به وجود آورد و پایتخت آن را در قاهره قرار دهد و خودش به نام امپراتوری اسلام بر اریکه حکم تکیه زند و به فتوحات خود امتداد دهد و هندوستان را از انگلیسی‌ها انتزاع نماید. این افکار را بارها با علماء مصر در میان نهاده بود و از آن‌ها خواسته بود که به مسلمین امر کنند با او در این اقدام همراهی نمایند ولی روحانیون مصر این امر را به شرط اسلام آوردن ناپلئون و سربازان فرانسه قبول کردند و او نیز برای قبول این پیشنهاد یک سال مهلت خواست اما در این مدت اوضاع تغییر کرد و ناپلئون مجبور به مراجعت به فرانسه گردید و در آنجا بخت با او یاری کرد و تاج و تخت فرانسه را به دست آورد و افکارش تغییر نمود و در عوض تشکیل امپراتوری اسلام نقشه تشکیل امپراتوری اروپا از دماغش سر زد و از آن وقت به بعد حتی در دوره‌ای که در تبعید به سر برده دیگر کسی افکاری شبیه افکاری که در مصر داشت از او ندیده است و با وجود این نمی‌شود انکار نمود که این فاتح عظیم توجه خاصی به اسلام داشته و به این دین احترام می‌گذارده و احکامش را برای بشر مفید می‌دانسته است. مورخین آن عصر و عصور تالیه نیز تا حدی به این شایعات متاثر شده‌اند و از اقوال و شواهد زیادی ذکر کرده‌اند که دلالت بر اسلام آوردن ناپلئون بوده است اما حقیقت این است که ناپلئون هیچ‌گاه مسلمان نشده و در آن وقت که در مصر بود و هنوز خواب‌های شیرین امپراتوری فرانسه و تسلط بر اروپا را ندیده و آن خیالات در مغزش رخنه نکرده بود توجه بزرگان عالم به این دین مقدس علی‌الخصوص توجه شخصی مانند ناپلئون که همه جهانیان حتی دشمنانش به نبوغش اعتراف دارند، بزرگترین دلیل عظمت این دین است. همه این‌ها اسلام را دینی دانسته‌اند که با عقل بشری سازگار است و دین و دنیا را تامین می‌کند و برای هدایت بشر و برقراری نظم و آرامش بهترین قوانینی را حاوی است. دینی است که مایه عمران و آبادی و سیاست عالم است و همان‌قدر که ناظر به امور معنوی و اخروی است از امور دنیوی بهره و نصیب دارد. حکومت اسلامی بهترین حکومات و تمدن آن عالی‌ترین و مقدس‌ترین تمدن‌ها است. علوم اسلامی برای پرورش روح و تهذیب اخلاق مفیدترین علوم است و تمام این مزایا در دوران حکومت اسلامی ثابت شده است. تخلق به اخلاق اسلام سرچشمه سعادت و کامیابی است ولی مایه بسی تاسف است که امروز از تمام این مزایا خود را محروم کرده‌اند و در دره هولناکی از فساد و انحطاط افتاده‌اند.»

صفحه«آزادی های یواشکی»در فیسبوک لایک می خرد

کارشناس فضای مجازی در گفت و گو با «تهران پرس» مطرح کرد: صفحه«آزادی های یواشکی»در فیسبوک لایک می خرد/ همکاری مدیران فیس بوک با پایگاه های «PAID LIKE» طبیعی است/«آزادی های یواشکی» اتفاق مهمی نیست قواعدی در فیس بوک وجود دارد که مدیران آن می توانند به هر شکلی که صلاح بدانند آنها را تفسیر کنند. ابوذر منتظر القائم فعال رسانه ای و تحلیل گر فضای مجازی در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی تهران پرس، با اشاره به قضیه فروش لایک در صفحه «آزادی های یواشکی» فیس بوک و فضای مجازی گفت: این مساله یک مساله ای است که اختصاص به صفحه آزادی های یواشکی ندارد و یک امر طبیعی در فضای مجازی است. البته بنده نه تنها صفحه آزادی های یواشکی را اتفاق مهمی نمی دانم حتی پرداختن به آن را هم اشتباه می دانم. این فعال رسانه ای با بیان اینکه PAID LIKE یک مساله بین اللملی و جهانی است، خاطرنشان کرد: این مساله الزاما ارتباطی به فیس بوک ندارد و یکی از کسب و کارهای محیط اینترنت است که با یک جستجوی ساده در اینترنت با مصادیق آن مواجه می شوید. منتظر القائم بر همین اساس افزود: PAID LIKE یا لایک های خریداری شده و پرداخت شده، با یک جستجوی کوچک در اینترنت مصادیق متعددی از موسسات خارجی را پیدا می کنید که این امادگی را دارند که به مسئولین و صاحبان کسب و کارها و برندها پیشنهاد کنند و نمودارها و نمونه کارهایی را هم ارائه می کنند که با پرداخت یک مبلغ مشخص و با یک شیب تعیین شده شاهد نمودارهای صعودی صفحه مورد نظر در محیط رسانه های اجتماعی خوواهید بود. این موضوع جدیدی نیست و تکراری است. وی با بیان اینکه این موضوع متعلق به محیط خارج از فیس بوک است اما در درون فیس بوک هم شدنی است، تصریح کرد: همکاری این پایگاه ها با موسسه فیس بوک اتفاقی طبیعی است و اگر جستجو کنید مصادیقش را مشاهده می کنید. این تحلیل گر فضای مجازی با افزایش لایک برخی صفحات ضدانقلابی مروج بی عفتی در برخی شبکه های اجتماعی فیلتر شده گفت: عناصر ضدانقلاب افشاگری های زیادی در رابطه با این صفحه داشته اند و در فضای رقابتی؛ چون غیرعادی بودن این ماجرا برای آنها هم مشخص هست، نکات مهمی را افشا کرده اند از جمله همین مساله لایک و البته رپورتاژ آگهی دادن مطالب در رسانه های مختلف جهان که نشان دهنده یک پشتوانه مالی قوی برای این پروژه است. منتظرالقائم بر همین اساس ادامه داد: البته ابعاد دیگری نیز در مورد این پروژه وجود دارد و ما وقتی بارها شاهد بودیم بحث در مورد تخلفات و جرائم مربوط به فیس بوک مطرح می شد دوستانی می گفتند این مثل یک خیابان می مانند و خیابان که در کار افراد خالت نمی کنند، شما الان توجه کنید که دلایل متعددی از همکاری موسسه فیس بوک با این پروژه وجود دارد؛ از اعطای نماد وریفای به آن تا مصادیق مختلفی که به چشم می آید و نشان می دهد که جهت گیری رسانه ای در این سایت وجود دارد و این سایت در رابطه با جرایمی که در محتوای آن اتفاق می افتد براحتی به عنوان معاونت و گاهی هم به واسطه اتفاقاتی که راسا توسط رییس فیس بوک انجام می شود، مانند جاسوسی و سرقت اطلاعات مردم ما، به عنوان مباشرت قابل تعقیب و بررسی است. وی با اشاره به مسدود شدن صفحاتی که توسط عناصر ارزشی برای مقابله با صفحات مروج بی عفتی توسط عناصر ضدانقلاب در فیس بوک، خاطرنشان کرد: قواعدی در فیس بوک وجود دارد که مدیران آن می توانند به هر شکلی که صلاح بدانند آنها را تفسیر کنند و مثلا ادعا کنند که به عنوان نمونه «صفحه آزادی های همیشگی» مورد گزارش قرار گرفته و با حجم زیادی از گزارش روبرو شده و در یک دادگاه مخفیانه با یک رای مخفی که مشخص نیست کجا قضاوت کرده و اصلا چه کسانی گزارش داده اند که آیا این افراد وجود خارجی دارند یا نه، حذف شده است . این کارشناس فضای مجازی در ادامه تاکید کرد: اما حرف این است که از این مصادیق همیشه بوده اما برخی از دوستان اصلا توجه نمی کنند مسلما هر رسانه ای اعم از تلویزیون، روزنامه یا پایگاه اینترنتی سیاست گذاران و مالکینی دارد که آنها دارای سیاست هایی هستند که هرگز اجازه نخواهند داد که یک حرکت جدی علیه سیاست و طرح آنها شکل بگیرد منتظرالقائم با بیان اینکه یکی از مواردی که این رسانه ها به آن نیاز دارند و آن را تامین می کننند این است که ظاهر را محیط لیبرال و بی طرفی نمایش می دهند، اظهار داشت: بچه های مذهبی ما هم فریب همین ظاهر را می خورند و فکر می کنند اگر وارد این فضا بشوند این یک محیطی است بی طرف و افرادی آمده اند آنرا آلوده کرده اند و ماهم می رویم و فعالیت مثبت انجام می دهیم اما نمی دانند که ما با این کارمان به جذابیت فیس بوک و امثالهم کمک می کنیم و به مخاطبین این امر را مخابره می کنیم که اگر فعالیت مثبت داشته باشیم حتما فعالیتمان بالاتر خواهد بود که این متاسفانه به اصول بدیهی محیط رسانه ای یعنی سیاست گذار و سیاست بالادستی داشتن توجه نمی کنیم. آنها بطور عادی اجازه فعالیت نیروهای مذهبی را هم می دهند آنوقت اگر این حرکت تبدیل به یک حرکت قوی بشود برای اینکه جلوی حرکات اصلی خودشان را نگیرد حتما مقابل آن ایستادگی می کنند که طبیعی هم هست.